محرمنامه

دلم تنگ است در این وادی... خدایا تو خود خوب میدانی!

محرمنامه

دلم تنگ است در این وادی... خدایا تو خود خوب میدانی!

کلبه ای می سازم

کلبه ای می سازم


پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود


که به زیبایی پروازکبوترباشد


چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

رنگ دیوار اتاقش ازآب

پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

عکس لبخند تورا می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

همه دلخوشیم بودن توست

وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

توبه من نزدیکی وخودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد.

کلاغ و قناری

خدا قناری و کلاغ را یک جور آفرید...

قناری اعتراض کرد و زیبا شد، کلاغ راضی به رضای خدا شد...

حالا قناری تو قفس و کلاغ آزاده...

رقص حلال!

شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی...

                                                   

اما حال که به آن دعوت شدی تا می توانی برقص...